۱۳۹۴ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

بابک زنجانی اعدام، اما مرتضوی آزاد؟!

» مجید مقدم
باز ﻫﻢ ﺳﻌﯿﺪ ﻣﺮﺗﻀﻮﯼ ﺭﺋﯿﺲ ﺳﺎﺑﻖ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺗﺄﻣﯿﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﻪ ﺁﻣﺮ ﻭ ﻋﺎﻣﻞ ﺍﺻﻠﯽ ﺟﺮﺍﯾﻢ ﻭ ﺗﺨﻠﻔﺎﺕ ﺑﺎﺑﮏ ﺯﻧﺠﺎﻧﯽ بود، زیر سایه آقازاده‌ها از پیگیری قضایی مصون ماند. درست مثل پرونده کهریزک و الباقی پرونده‌ها و جنایت‌هایی که مرتکب شده. گفتم شاید بد نباشد خاطره‌ای از دادگاه رسیدگی به اتهامات ایشان در رابطه باپرونده کهریزک بگویم.
در یکی از جلسات دادگاه مثلا محاکمه آمرین و عاملین جنایت در بازداشتگاه کهریزک که به ریاست قاضی مدیر خراسانی برگزار می‌شد، قرار بر این شد که من به عنوان یکی از شاهدین و آسیب دیدگان بازداشتگاه کهریزک در دادگاه حضور داشته باشم و شرح واقعه کنم. به درخواست آقایان روح الامینی و کامرانی و وکلای‌شان هم قرار شد که با تعدادی دیگر از دوستان که همراه با ما در بازداشتگاه کهریزک بودند صحبت کنم و بخواهیم که به عنوان شاهد در دادگاه باشند، که در نهایت هم سه نفر از دوستان پذیرفتند که تشریف بیاورند. خیلی از دوستان امیدی به دادگاه و روند رسیدگی به پرونده نداشتند و به من هم می‌گفتند که خودت را اسیر نکن برادر؛ این دادگاه‌ها صوری و برای عوام‌فریبی است؛ مگر می‌شود مرتضوی را محکوم کرد؟ اما من با توجه به پیگیری‌های مستمر آقای روح الامینی، کامرانی، جوادی‌فر و فضای رسانه‌ای که در آن مقطع ایجاد شده بود، نسبتا امیدوار بودم.
پیش‌‌تر از این مرتضوی با مراجعه به منزل قربانیان کهریزک با گریه و آه و ناله از خانواده‌ها می‌خواست که حلالش کنند و از سر تقصیراتش بگذرند اما در دادگاه منکر هرگونه قصوری می‌شد.
در روز دادگاه من و دوستانم جلو درب سالن اجتماعات دادگاه ایستاده بودیم و صحبت می‌کردیم که مرتضوی به همراه حیدری‌فر و خدم و حشم‌شان، با لبی خندان و دلی قرص و قدومی استوار وارد شدند. کوچک‌ترین استرسی در چهره آقایان دیده نمی‌شد. به محض دیدن ما لبخند چندش آوری زد و بلافاصله به مامورین حراست دستور داد که به ما اجازه صحبت کردن با هم را ندهند و از یکدیگر جدای‌مان کنند؛ حراست هم بلادرنگ اوامرشان را اطاعت کردند.
چهره‌اش کریه‌تر از آن چیزی بود که در قاب شیشه‌ای دیده بودیم. تمام پلشتی‌های عالم در صورت این موجود هویدا بود؛ قدی کوتاه، ته ریش‌های آنکارد شده و چهره‌ای بس کریه…
دوستان تک تک وارد می‌شدند و به محض بیرون آمدن از سالن باید از ساختمان دادگاه هم خارج می‌شدند تا با بقیه مطلعین روبرو نشوند… من نفر آخر بودم؛ رفتم و در جایگاه شاهد مشغول صحبت کردن و جواب دادن به سوالات قاضی و وکلای طرفین شدم. سعید مرتضوی و حیدری‌فر بارها بالحنی تمسخرآمیز میان صحبت‌های من می‌پریدند و سوال‌های بی ربط می‌پرسیدند؛ کجا و چرا دستگیر شدی؟ اتهاماتت چه بود؟ دستبند سبزت نشانه چیست؟ که البته هر بار هم پرسش این سوالات با اعتراض وکلا همراه می‌شد ولی مدیر خراسانی می‌گفت جواب سوالات را بده! گویی ما مجرم بودیم و این آقایان آسیب دیده و شاکی…
زمانی که از اتفاقاتی که در کهریزک رخ داده بود و نحوه شهادت دوستان می‌گفتم، در حالی که اکثر حضار منقلب می‌شدند و اشک می‌ریختند این آقایان لبخند می‌زدند. در واقع کل روند دادگاه را به سخره گرفته بودند.
جالب‌ترین قسمت دادگاه هم دیالوگ انتهایی قاضی‌ مدیرخراسانی با متهم سعید مرتضوی بود. مدیر خراسانی با لحنی ملتمسانه از مرتضوی درخواست کرد که اگر افتخار بدهید ناهار در خدمت‌تان باشیم، که مرتضوی هم در جواب گفت ممنون وقت ندارم! در واقع بعد از این جلسه دادگاه و این دیالوگ‌ها بود که حال آقای جوادی‌فر هم دگرگون شد و امید به رسیدگی عادلانه به پرونده را از دست داد و از شکایت خودش صرف‌نظر کرد. من هم به حرف دوستان رسیدم که می‌گفتند خوش خیالی که فکر می‌کنی مرتضوی را محکوم می‌کنند، خودت را اسیر نکن برادر و…
بابک زنجانی یک بدهکار ساده اما خاص بود که اگر اعدام شود فقط محض فریفتن عوام و مصون ماندن خواصی چون مرتضوی و اربابانش است و البته در صورت اعدام، میلیاردها دلار پول هم دراین میانه می‌ماند که آقایان باید بین خودشان تقسیم کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر