۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

مردم، اگر انقلاب نمی شد، به خدا نزدیکتر بودند.

مردم، اگر انقلاب نمی شد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوسته ای آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزاده ی تازه تأسیس دقت کنید!
– اگر انقلاب نکرده بودیم، امروزه ظهور چند بچندِ شخصیت های برجسته و نام آور ایرانی در زمینه های علمی و فرهنگی و اقتصادی و هنری، نام ایران را در اذهان مردمان جهان با احترام و تواضع همراه کرده بود. همچنانکه در این سی و سه سال، ما انقلاب کرده ها، عمدتاً از تربیت شدگان و فراورده های علمی و تخصصیِ رژیم گذشته در اغلب زمینه ها سود برده ایم و بر سر جهانیان منت نهاده و فخر باریده ایم. حتی روحانیان انقلاب کرده ی ما نیز تربیت شده در فرهنگ آن دوره بوده اند و از همان فرهنگ بهره ها داشته اند. بهره ای که در این سالها هرگز نصیب کسی نشد. آزادی را می گویم. با همه ی کمبودهایش در آن دوره. و چیزی که نیست در این دوره.
– اگر انقلاب سال پنجاه و هفت صورت نمی پذیرفت، سطح صنعتِ ما با عنایت به شتابی که تا سال پنجاه و هفت گرفته بود، ایران را در تراز کشورهایی چون کره ی جنوبی، و حتماً برتر از ترکیه ی فعلی قرار می داد. در سالهای پس از انقلاب، ما غیرمنصفانه کیفیتِ صنعتِ پیشین را بسیار کوفتیم. که: آن صنعت، صنعت مونتاژ بود. شما بگو اکنون چیست؟ کدام صنعت است که استعدادها را برنیاورد و راه های ناگشوده را پیش روی نیاورد؟ انقلاب اسلامی، مردان و زنان کارآمد خود را از کجا آورد؟ مگر نه این که همگانشان درس آموخته و کارآزموده ی همان دوران بودند؟
– اگر انقلاب نمی شد، امروزه کشور ما در بخش صنعت نفت و صنعت پتروشیمی، به یکی از قطب های محوریِ جهان تغییر چهره داده بود. تجربه های ناشی از قدمت صنعت نفت در ایران، و ظهور صنعت نوپای پتروشیمی در این اواخر، می رفت که ایران را ابتدا در منطقه و بعد در کل دنیا، در تراز یکی از قطب های مسلمِ استخراج و تولید فراورده های نفتی قرار دهد.
– اگر انقلاب نمی کردیم، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتماً بسیار مطلوب تر از امروز بود. به دلایلی که برشمردم. تجلی سرمایه و کار و علم و فرهنگ و هنر، حتماً به معیشت و امنیت و رفاه و رشد می انجامد.
– اگر انقلاب نمی شد، روحانیان و اساساً نظام حوزه ها حتماً از امروز مقبول تر و با آبروتر بودند. چرا که روحانیت، در تمام دوره ی پنجاه ساله ی پهلوی، علاوه بر ساماندهی مراتب مذهبی مردم، نقش ناظر منتقدی را داشت که در سمت مردم قرارگرفته بود و حاکمیت باید مراعات همان مردم را – و به تبع مردم مراعات روحانیت را – می کرد. اگرانقلاب نمی کردیم، برای نخستین بار دست روحانیان درتاریخ به خون مردم آلوده نمی شد. وساحتِ آنان به دزدی ودروغ، وترویج ریاکاری وبرآوردن آدمهای کودن نمی آلود. واین البته خسارت کمی نیست. روحانی وآدم کشی؟ به عکس ها وفیلمهای خلخالی ازیکسووچهره ی فلاحیان وحسینیان ازدیگرسوی بنگرید!
– اگر انقلاب نمی شد، جنگی درنمی گرفت و بهترین و صادق ترین و قانع ترین جوانان ما شهید و مجروح نمی شدند و سالها به اسارت نمی رفتند و امروز صحیح و سالم در کنار ما بودند و همانها شتاب رشد کشورشان را صد چندان می کردند.
– اگر انقلاب نشده بود، امروز حجاب بانوان از اعتباربیشتری بهره داشت. چرا که آزاد بود و اختیاری. و حتماً حرمت و احترام فراوان تری نیز داشت. برخلاف امروز که متأسفانه با خدشه ی اجبارِ حاکمیت، آسیب بسیار دیده است.
– اگر انقلاب نمی شد، حتماً خدای خوب به ما لبخند بیشتری می زد. و راههای کشف نشده را پیش پای ما می گشود. برخلاف امروز که ما او را به خاک انداخته ایم و از جانب او برای خود او و مردم بی پناه و گرفتار این سرزمین تعیین تکلیف می کنیم.
و اما سخن پایانیِ من: افسوس که ما انقلابیون، از نعمت عقل، بهره ی فراوانی نداشتیم. و با انقلابی غیرضروری، بختِ مهیا و عنقریبِ خود را تاراندیم. جوری که هم خود را و سرمایه های خود را تباه کردیم، و هم اعتبار خدا و دین خدا را در این ملک فروکاستیم.

۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

نوشته محمدرضا پورشجري از زندان ندامتگاه مركزي كرج در مورد اعدام و قصاص: زندگی در قلمرو مرگ

نوشته محمدرضا پورشجري از زندان ندامتگاه مركزي كرج در مورد اعدام و قصاص:
زندگی در قلمرو مرگ
یادداشت حاضر را از این رو به قلم آوردم تا حقیقتی را بازگو کنم که اگرچه برکسی پوشیده نیست اما من واقعیت ملموس آن را تا اعماق وجودم تجربه کرده ام و با رعب و وحشت همراه آن بارها مرده و دوباره زنده شده ام. از سال 89 به این سو و درطی روزها و ماههای متوالی اسارت در سلول انفرادی و تحت بازجویی های بی پایان و توان فرسا در بازداشتگاههای وزارت اطلاعات و همچنین سالها تحمل حبس در شرایط جهنمی زندانهای جمهوری اسلامی آنچه که از همه سختی ها و شکنجه ها و از همه فشارها و شانتاژها و از تمامی توهین ها و تحقیرها و نیز آنچه فراتراز همه زنجیر و دست بند و پابند و چشم بند و شوکر و کتک ها و سیلی ها و ضرب وشتم ها مرا به غایت عذاب داده وبرمن سنگین آمده وگران تمام شده است، واقعیت تلخ تهدید به مرگ و اعدام بوده است.
در این سالهایی که به اندازه یک عمر بر من گذشته افریت مرگ چون کرکس سیاه همواره و همیشه بر فراز سرم معلق و در پروازبوده است.
در توان من نیست تا احساسم را هنگامی که از تو میخواهند وصیت نامه خود را بنویسی و سپس بر چهارپایه قرارت میدهند تا تو را به دار بکشند وصف کنم و شرح دهم.
در طول این سالها هر جاهلی که به آموزه ی اهریمن و به آیین وحوش بیابان گرد تقویت یافته به خود اجازه داده است تا با تهدید به قتل و اعدام مرا شکنجه کند. در مهرماه همین سال جاری زمانی که ماموران وزارت اطلاعات مرا در شهر ارومیه ربوده و در سیاه چالهای بازداشتگاه اداره اطلاعات آن شهر تحت بازجویی قرار داده بودند، وقتی برای بازجو توضیح میدادم که معمولا روال کار بدین گونه است که وزارت اطلاعات برای مخالفان ومنتقدان بویژه پاپوش می دوزد و پرونده می سازد و متهم میکند و دادسرای انقلاب هم چشم بسته محکوم و مجازات می کند و دراین میان دادگاه و قانون و قاضی تماما ظاهر سازی و فرمالیته است كه تنها کارکرد آن فریب افکارعمومی است، وی درمخالفت با من به صراحت میگفت: " اگر چنین بود که میگویی هم اکنون دستور میدادم تو را اعدام کنند " و یا درهمین مدت که مرا به بازداشتگاه اداره اطلاعات کرج انتقال داده بودند، رییس بند 8 سپاه در زندان رجایی شهر به من میگفت: " تو سر سالم به گور نمیبری."
یادم هست در دوره نخست حبس خود در زندان ندامتگاه کرج رییس بازرسی زندان معتقد بود: میشود با تزریق یک آمپول مرا به قتل رساند، آب هم از آب تکان نمیخورد.
باری واقعیت این است که تا زمانی که مجازات اعدام یعتی قتل و جنایت دولتی در قوانین جزایی کشور وجود داشته باشد نمیتوان انتظار داشت که مقامات و کارکنان رسمی دولت در سمت های مختلف اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی و قضایی دیگران را به مرگ و اعدام تهدید نکنند و ازاین روش و شیوه موثر جهت شکنجه و سرکوب مخالفان و معترضان حاکمیت استبداد ناجوانمردانه بهره نبرند همچنین نمیتوان توقع داشت که جمهوری اسلامی با لغو مجازات اعدام شیشه عمر خود را به سنگ بکوبد رژیم منفوراسلامی به دلیل اینکه بر لبه پرتگاه زاده شده اگر حتی یک گام از موازینی که به هنگام ظهورش اتخاذ کرده است، عقب بنشیند بدون شک به اعماق سقوط خواهد کرد.(منظور نگارنده از لبه پرتگاه بطور نمادین بام مدرسه رفاه است که در سال 57 مقامات رژیم گذشته را در آن مکان اعدام میکردند.)
رژیم قضایی جمهوری اسلامی تغذیه با مرگ است، اگر نکشد زنده نمی ماند بنابراین همانطور که گفته شد عاقلانه نیست اگر امیدوار باشیم آیت الله ها به اراده خویش نردبان را از زیر پای خود فروبکشند بویژه آنکه اینان تجربه نظام پيشين را دارند که چگونه تحت فشارهای حقوق بشری دولت کارتر دستگاه عصبی اش مختل گردید و اشتباهات محرزی مرتکب شد رژیم اسلامی حاکم بر ایران بنا بر ماهیت سرکوبگر، خونریز و تروریستی خود هرگز حتی یک فرد مخالف و معترض را به رسمیت نمیشناسد ونه تنها وی را از هیچ حقوقی برخوردار نمی دارد بلکه تجربه نشان داده است که همواره تمام توان خود را جهت نابودی او بکار گرفته است. اگر توجه کرده باشید به هنگام انتخابات های یاوه و دروغین این رژیم و درنمایشها و تبلیغات رسانه ای دررادیو و تلویزیون که مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کنند محض نمونه حتی یک تن از ایرانیان که مخالف شرکت در انتخابات بوده باشد و یا نظری مغایر با تبلیغات رسمی ابراز کند حق اظهار وجود ندارد و اساسا وجود چنین فردی منتقد و مخالف وناراضی، نادیده گرفته شده و انکار میشود. این حقیقت را باید در نظر بگیریم که بنیاد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بر پایه اسلام قران بنا گذاشته شده و به همان گونه که قران مخالف فکری ومنتقد متنش را کافر میخواند و مستحق مجازات مرگ میداند در جمهوری اسلامی نیز با جدیت تلاش می شود تا مخالف و معترض و ناراضی سیاسی را در صورت ممکن اعدام کرد، به قتل رساند، ترور کرد و یا دست کم با حبس در زندان وی را از کار انداخته .........وفلج نمود و به عمر او رفته رفته خاتمه داد چنانچه وجود فکر خدا را در اذهان مردم سیاهی ترس از مرگ بدانیم حکومت های خودکامه با اعدام و باجگیری و جان ستانی و محروم کردن از زندگی برای خود سرشتی خدای گاهی و خدای گونگی باز تولید می کنند. حکومت های خودکامه هنگامی که در اذهان عموم این توهم را به اثبات رساندند که صاحب جان و زندگی مردم هستند و خود را از قدرتی فرا انسانی برخوردار ساختند آنوقت استبداد خودکامگی خویش را بر نسلها و زمانها حاکم و مسلط می گردانند در نتیجه زندگی همگانی و جامعه مدنی را متوقف کرده و تضعيف و منحل میکند ناگفته نماند که هرگونه مجازات اعدام و قتل و قصاص در جمهوری اسلامی به ضرورت سیاسی و به ضرورت ... صورت میگیرد قتل و اعدام انسانها نیاز موقوفی رژیم منفوراسلامی است و هرگاه زمام داران جمهوری اسلامی نتوانند اعدام مخالفان سیاسی را در افکار عمومی توجیه کنند نیاز خود را با اعدام و قصاص مجرمین عادی و بویژه آويزان كردن جنازه مجرمین از جرثقيل و در ملا عام ارضا میکنند در گذشته های تاریخی نیز قدرت های سلطه گر مخالفان خود را اعدام می کردند وجنازه آنها را مدتها از دروازه شهر آویخته و در معرض تماشای عموم قرار میدادند حتی وقتی جنازه ها تجزیه و پوسیده و گندیده می شد پوست آنها را با کاه می انباشتند تا مدت زمانی بیشتری در انظار عمومی نمایش داده شود. به دار آویختن و حلق آویز کردن مجرمان به خودی خود تحقیر انسانها است بويژه آنجا که در ملا عام افراد را از جرثقیل آویرزان می کنند منظور اصلی بی مبالات و بی اعتنا ساختن مردم نسبت به زندگی و سرنوشت خود و ایجاد بیزاری و دل سردی و دل مردگی در مردم مد نظر است که در نتیجه ي تماشای مرگ و مرده و جسد و جنازه بوجود می اید این نکته را نییز نباید از نظر دور داشت که در جهان امروز نزد افراد آگاه سفسته ای است که در مورد تفاوت مجازات اعدام با مجازات قصاص قاتلين که از طرف دستگاه قضایی رژیم عنوان میشود به هیچ وجه شنونده و خریداری ندارد بی گمان جنایت و زشتی اعدام ها و قتل هایی که به نام قصاص قاتلين اجرا میشود به مراتب بیشتر از اعدامهای دولتی است که في المثل در مورد قاچاقچیان مواد مخدر یا سارقان مسلح یا متجاوزین به عنف همواره در جمهوري اسلامي انجام می گیرد قتل هايي که بر اساس شریعت اسلام و بنام قصاص صورت می گیرد و افراد عادی و سالم را در مقام جلاد تشویق به جرم و قتل و جنایت میکند بارها شاهد بوده ایم که پدر مادر سالخورده ای را تحت عنوان اولیای دم واداشته اند که چهارپایه را از زیر پای فرد محکوم به قصاص بیرون بکشند و به دست خود مرتکب جنایت شوند جمهوري اسلامي با این بهانه که قصاص از حقوق مردم است و به دولت ارتباطی ندارد می کوشد خود را از ارتکاب به قتل و جنایت تبرعه کند در صورتیکه از این احکام قصاص و اعدامهایی به نام قصاص شرعي نیز در جهت سرکوب جامعه و تثبیت قدرت اهریمنی خود به غایت سود میبرد ترور به گونه دقیق کلمه یعنی وحشت پراکنی اگر این تعریف را در نظر داشته باشیم تمامی اعدام ها و قصاص هايي که در ج ا صورت می گیرد مصداق صریح ترور می باشد ج ا در هر سال بالغ بر 400 نفر را اعدام میکند که هدف واقعی این جنایت ها ایجاد رعب و وحشت در جامعه و سرکوب روانی احاد ملت است رژیم منفور اسلامی از اعدام و قصاص و قتل ملت ایران در جهت ماندگاری و دوام و بقای خود بهره میبرد این حربه را میباید از چنگال های خونی ایت الله ها باز پس گیریم تا وقتی حکومت ها در ایران ازین قدرت برخوردار باشند كه بتوانند جان مردم را بگیرند فی الواقع بر جایگاه خودایی تکیه زده و هرگز مساله استبداد و خودکامگی در این سرزمین حل و رفع نخواهد گردید و این صفحه باطل تاریخي از گردش خود باز نخواهد ایستاد ملغی شدن مجازات اعدام و قصاص و حذف آن از قوانین قضایی کشور و نه صرفا متوقف ساختن اجرای حکم اعدام میتواند آرامش و امنیت روانی جامعه ایران را به گونه ای تاریخی برقرار و تضمين نمايد و به لحاظ روان شناختی در حذف تعادل و تمامیت روحی یکایک افراد جامعه تاثیر و نقش تعیین کننده ای داشته باشد باز گزداندن شادی و نشاط به جامعه ايران و ایجاد امید به زندگی به اینده لازمه ضرورت فرآیند رشد و تکامل انسانهاست ازجمله در گرو حذف مجازات اعدام و قصاص از قوانین جزایی کشور است.
در پايان اين يادداشت لازم ميبينم با سخني كوتاه ياد و خاطره منوچهر جمالي دانشمند فقيد را گرامي بداريم:
هيچ چيزي مقدس نيست
هيچ شي اي
هيچ شخصي
هيچ كلامي
هيچ مكاني
مگر جان انسان
مگر زندگي
بطوري كه "خدا هم حق ندارد حكم قتل و اعدام صادر كند"
محمدرضا پورشجری (سیامک مهر)نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران ٥ بهمن 1393
زندان کرج

۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

مرگ انسانیت



به جرم ناکرده تو را در بند کردند 
به اسم قرآن و دین با تو هر چه خواستن کردند 

برایم این یقین است که هر چه هست 
این اشکال دین است 

در آن لحظه گویی همه بودند انسان پاک 
چونین خود را برای حفظ دین قرآن کرده بودند چاک چاک 

چنان با خشم تو را در هم شکستند 
ز وحشیگری حرمت انسانیت را هم شکستند 

دیروز گلوی ندا با تیغ کین بریدند 
امروز به اسم دین برای فرخنده آتش گزیدند 

گمانم انسانیت دیگر مرده باشد 
چرا که نمیدارد روا چنین، آدمی که ذره ای بویی ز انسانیت برده باشد 

گویند که این دین تو را برد در بهشت برین 
نخواهم هرگز این دین که میکشند انسان را با خشم و کین 
رضا امیری 

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

ایرانی امروز یک انسان بدبخت است


ایرانی امروز یک انسان بدبخت است که میداند بدبخت است ولی درست به درجه بدبختی خود واقف نیست. آدمی که از رنج و درد روانی و جسمانی مینالد ولی نمیداند ریشه درد او کجاست. هیچ کس از تماشای فردی که آزادی ندارد و در خیابانها به خاطر موی سر یا ابراز عقیده باتوم میخورد، لذت نمیبرد. دموکراسی بدون آزادی سخن یعنی چه؟ باید به حال فردی که امنیت جانی و مالی ندارد گریست. فردی که از فقیر تا سرمایه دار نمیداند فردا خانه ی او، خوراک او و حتی پول جیب و خون رگ او چه قیمتی خواهد داشت. انگار که همه چیز او آماده بی ارزش شدن است.. دیگر از غیرت که هیچ..
فردی که نسبت به همه چیز، حتی شخص خود شک دارد و بدبین است و همه کارهای خود یک حرکت از بد به بدتر میداند. فردی که حتی فکر میکند حق اعتراض ندارد، یا بدتر از آن، اصلا اعتراض «کار بدی ست». فردی که اگر با اسلحه به او زور بگویی، برایت تعظیم میکند!!
فردی که برای فراموشی درد، خود را هم فراموش کرده است و در اثر فراموشی نمیداند چقدر وضع او بد است و بقیه جهان را هم فراموش کرده. یا دوران پیش از انقلاب و زندگی بقیه مردم جهان را ندیده و یا اگر دیده، علاقه ای به یک مقایسه ی دردناک ندارد. او بیشتر میخواهد حس نکند. او یک مرده متحرک است. یا شاید یک آدم رو به مرگ که فقط دنبال یک مکان ساکتی است که بتواند در آنجا راحت بمیرد. جای او را تکان ندهید، حرف نزنید، حرکت نکنید، او میخواهد بمیرد. او خسته و کوفته و آزرده است. او به اندازه کافی کشیده است و دیگر نمیخواهد ببیند. هر کسی جای او بود همینطور بود. همه در لحظه مرگ کمی آسایش میطلبند
پبامبر قوم او به او گفته اند چاره ی درد، فراموشی و مواد مخدر است. اگر پزشکی در نقاط دیگر جهان به مریض بگوید «برای کم کردن درد مشکلات زندگی، شروع کن به مصرف الکل»، پزشک را به زندان و یا تیمارستان منتقل میکنند، ولی در ایران به او لقب شهر علم، شاه کمال و زبان غیب میدهند، گویی علم غیب داشته پس ایرانی احتیاجی به دشمن خارجی ندارد..
فردی که به این نتیجه رسیده که جنگ به هر شکل و نوعی بد است. جنگ بد است، اعتراض بد است، تظاهرات بد است، انقلاب بد است، آمریکا بد است، اسراییل بد است، و کلا جهان جای خوبی نیست. البته حکیمان کشور او هم تایید کرده اند که جهان جای خوبی نیست و کلا یک عروس هزار داماد است..
عدم آگاهی او، او را به این نتیجه رسانده که انقلاب در هر شکل چیز بدی است و هیچ گاه ثمر خوبی ندارد. بیچاره گویا نه از انقلاب موفق مردم آمریکا چیزی شنیده و نه از انقلابات متعدد مردم یونان و روم باستان..
از این فرد چه انتظاری میتوان داشت؟ فردی که همه چیز خود را در یک قمار باخته و امروز حوصله قمار ندارد. برای او هر گونه حرکت یعنی قمار و هر گونه قمار یعنی باخت مسلم و بدتر شدن وضعیت فعلی. او در بهترین حالت، فقط میخواهد نمیرد، و اگر چنانچه آن میسر نبود، فقط در یک گوشه دراز بکشد و بمیرد.. چه جهان تاریک و منفی ای.. تعجب نکنید.. این شما هستید و من هم یکی از شمایم!!!

۱۳۹۴ فروردین ۳, دوشنبه

آرزوهای کودکان کار در ایران

آرزوهای کودکان کار در ایران

در ایران کودکان کار به دلایل مختلف رو به افزایش است کودکان کار در شرایط بسیار نامطلوبی از نظر تغذیه بهداشت و انجام کارهای 

خطرناک و حاد به سر میبرند این کودکان میتوانند به راحتی بازیچه دست بزهکاران حرفه ای اعم از سارقین  یا باندهای توزیع مواد مخدر 

عوامل ایجاد خانه های فساد و غیره قرار گیرند و همچنین عدم بهره گیری از آموزش و تحصیل علم و فن قدرت رقابت با سایر کودکان 

در ایجاد یک زندگی سالم را هر چه بیشتر از این کودکان سلب می کند. 

بزرگترین علت این که در ایران آمار کودکان کار رو به افزایش است مدیریت نالایق  و حکومت فاسد ایران میباشد که با به وجود آوردن 

شرایط اقتصادی نامناسب در جامعه باعث شده تا خیلی از  خانواده ها مجبور به این باشند که فرزندان خود را از سنین کودکی برای 

تامین مخارج زندگی به سر کار بفرستند که در این راه کودکان آسیب های  فراوانی میبینند و مورد سوءاستفاده های قرار میگیرند 

 که در جامعه به طور علنی  شاهد آن هستیم. کودکانی که به دست عده ای به عنوان کرایه سپرده میشوند و از آنها در مشاغل کاذب 

مثل گدائی در سر چهارراها و یا با فروختن اقلامی مثل دستمال کاغذی آدامس و یا گل پاک کردن شیشه ماشینها و از قبیل این کارها

که این کودکان را سرخورده میکند و هم اینکه برای خود آینده ای نمیبینند انسان واقعا با دیدن این صحنه ها افسرده و دلگیر میشود 

بسیاری از کودکان کار در مشاغل سخت بدون هیچگونه بیمه و آینده ای به کار گرفته میشوند مثل کارهای صنعتی و کشاورزی که 

بسیار خطرناک  وسخت برای کودکان میباشد که بارها به دلیل نداشتن تجربه باعث آسیب های  جبران ناپذیر شده است که معمولا  هم 

به دلیل نداشتن بیمه هیچگونه حمایتی  از آنها  نشده است و متاسفانه  دستمزد این کودکان بسیار ناچیز میباشد در مقابل کاری که 

انجام میدهند .

کوکانی که در خیلی موارد از آنها سواستفاده جنسی میشود که دراین مورد به طور مشخص  کودکان  دختر بیشتر مورد آزار و اذیت 

قرار میگیرند .

خیلی از کودکان ناخواسته به اعتیاد گرفتار میشوند در این سنین کودکی، که واقعاً جای تاسف و ناراحتی دارد کودکانی که باید

در این سن مثل دیگر هم سن سالان خود مشغول تحصیل و بازیهای کودکانه باشند ،ولی برای امرار معاش مجبور به کار میشوند 

و هر موقع کودکان دیگر را می بینند که در کنار خانواده خود شاد هستندو از همه نوع امکانات برخوردار هستند با حسرت به 

آنها نگاه میکنند  و به طور یقین به خود میگویند چرا باید ما چنین باشیم و همین عقده ها باعث خواهد شد که در آینده این کودکان 

به بزهکاران خطرناکی در جامعه تبدیل خواهند شد که ریشه در کودکی آنها دارد  و متاسفانه  این حکومت فاسد و ضد بشری 

از زمانی که بر سر کار آمده و با اختلاسهای که در این حکومت وجود دارد و توزیع نا عادلانه ثروت ملی که در واقع بیشتر این 

ثروت خرج اهداف ضد بشری این حکومت خودکامه میشود باعث چنین فجایع شده است و شاهد آن هستیم که روز بروز مردم 

ایران فقیرتر میشوند.

اما حکومت ایران نه تنها هیچ حمایتی از این کودکان کار نمیکند بلکه اگر نهادهای یا افرادی هم به صورت خودجوش در حمایت  از

این کودکان اقدامی انجام دهند که  در واقع فعالین حقوق کودکان هستند با مشکل روبرو میشوند و آنها را به بهانه های واهی 

دستگیر میکنند و با آنها به شدت برخورد میکنند و میبینم که در زندانهای رژیم بسیاری از مدافعان حقوق کودکان هستند که 

نمونه بارز آن خانم آتنا فرقانی میباشد که ایشان در شرایط بسیار  نامناسب قرار دارند.

نظر به اینکه حکومت ضد بشری ایران به هیچ یک از قوانین سازمان ملل متعهد نیست  و ما فعالین حقوق بشر خاستار رعایت 

حقوق بشر در ایران بویژه حقوق کودکان طبق قوانین سازمان ملل هستیم. که برای یاد آوری به حکومت ایران به آن اشاره 

میکنم. 


اعلامیه جهانی حقوق کودک مصوب 20 نوامبر 1959مجمع سازمان ملل متحد  (24 )


 نظر به‌ اینکه‌ اعضای‌ ملل‌متحد در منشور ملل‌، اعتقاد خود را به‌ حقوق‌ اساسی‌ و منزلت‌ و ارزش‌ افراد بشر مجدداً تأکید نموده‌ و جهت‌ پیشبرد رشد اجتماعی‌ بهبود شرایط‌ زندگی‌ در آزادی‌ گسترده‌تری‌ مصمم‌ گشته‌اند.


 نظر به‌ اینکه‌ ملل‌ متحد در اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر تأکید نموده‌اند که‌ همه‌ افراد بدون‌ در نظر گرفتن‌ نژاد، رنگ‌، جنس‌، زبان‌، مذهب‌، عقاید سیاسی‌ یا سایر عقاید، اصالت‌ اجتماعی‌ یا ملی‌، ثروت‌، تولد و یا ویژگیهای‌ دیگر، مشمول‌ حقوق‌ و آزادی‌ توصیه‌ شده‌ در اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر می‌باشد.


 نظر به‌ اینکه‌ کودک‌ به‌ علت‌ عدم‌ تکامل‌ رشد بدنی‌ و فکری‌، قبل‌ و بعد از تولد به‌ مراقبت‌ و توجه‌ خاص‌ که‌ شامل‌ حمایت‌ قانونی‌ مناسب‌ می‌باشد نیازمند است‌.


 نظر به‌ اینکه‌ نیاز به‌ چنین‌ مراقبت‌ و حمایت‌ خاص‌ در اعلامیه‌ ژنو حقوق‌ کودک‌ سال‌ 1924 آمده‌ است‌ و در اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر و در مرامنامه‌های‌ بنیادهای‌ تخصصی‌ سازمانهای‌ بین‌المللی‌ مربوط‌ به‌ رفاه‌ کودکان‌ به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شده‌ است‌.


 بنابراین‌ مجمع‌ عمومی‌ سازمان‌ ملل‌:


 این‌ اعلامیه‌ حقوق‌ کودک‌ را با این‌ هدف‌ که‌ ایام‌ کودکی‌ توأم‌ با خوشبختی‌ بوده‌ و از حقوق‌ و آزادیهایی‌ که‌ در پی‌ خواهد آمد به‌ خاطر خود و جامعه‌اش‌ بهره‌مند شود رسماً به‌ آگاهی‌ عموم‌ می‌رساند و از پدران‌ و مادران‌ و زنان‌، مردان‌ به‌ عنوان‌ افراد جامعه‌، سازمان‌های‌ داوطلب‌، مقامات‌ محلی‌ و دولتها خواستار است‌ تا این‌ حقوق‌ را به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و در جهت‌ رعایت‌ این‌ حقوق‌ از طریق‌ قوانین‌ و سایر تمهیداتی‌ که‌ به‌ تدریج‌ با توجه‌ به‌ اصول‌ زیر تدبیر می‌گردند اهتمام‌ ورزند:


 اصل‌ 1


 کودک‌ باید از کلیه‌ حقوق‌ مندرج‌ در این‌ اعلامیه‌ برخوردار شود. همه‌ کودکان‌ بدون‌ استثناء و تبعیض‌ و بدون‌ در نظر گرفتن‌ نژاد، رنگ‌، زبان‌، دین‌، عقاید سیاسی‌ یا سایر عقاید، منشأ اجتماعی‌ یا ملی‌، ثروت‌، تولد و یا ویژگیهای‌ فردی‌ دیگر یا خانوادگی‌ مشمول‌ این‌ حقوق‌ می‌شوند.


 اصل‌ 2


 کودک‌ باید از حمایت‌ ویژه‌ برخوردار شود و امکانات‌ و وسایل‌ ضروری‌ جهت‌ پرورش‌ بدنی‌، فکری‌، اخلاقی‌ و اجتماعی‌ وی‌ به‌ نحوی‌ سالم‌ و طبیعی‌ و در محیطی‌ آزاد و محترم‌ توسط‌ قانون‌ یا مراجع‌ ذیربط‌ در اختیار وی‌ قرار گیردو در وضع‌ قوانینی‌ بدین‌ منظور منافع‌ کودکان‌ باید بالاترین‌ اولویت‌ را داشته‌ باشد.


 اصل‌ 3


 کودک‌ باید از بدو تولد صاحب‌ اسم‌ و ملیت‌ گردد.


 اصل‌ 4


 کودک‌ باید از امنیت‌ اجتماعی‌ بهره‌مند گردد، در محیطی‌ سالم‌ پرورش‌ یابد و بدین‌ منظور کودکان‌ و مادران‌ باید از مراقبت‌ و حمایت‌ خاص‌ که‌ شامل‌ توجه‌ کافی‌ پیش‌ و بعد از تولد می‌شود، بهره‌مند شود.


 کودک‌ باید امکان‌ برخورداری‌ از تغذیه‌، مسکن‌، تفریحات‌ و خدمات‌ پزشکی‌ مناسب‌ را داشته‌ باشد.


اصل‌ 5


کودکی‌ که‌ از لحاظ‌ بدنی‌، فکری‌ یا اجتماعی‌ معلول‌ است‌ باید تحت‌ توجه‌ خاص‌، آموزش‌ و مراقبت‌ لازم‌ متناسب‌ با وضع‌ خاص‌ وی‌، قرار گیرد. 


 اصل‌ 6


 کودک‌ جهت‌ پرورش‌ کامل‌ و متعادل‌ شخصیتش‌ نیاز به‌ محبت‌ و تفاهم‌ دارد و باید حتی‌الامکان‌ تحت‌ توجه‌ و سرپرستی‌ والدین‌ خود، و به‌ هر صورت‌ در فضائی‌ پرمحبت‌ در امنیت‌ اخلاقی‌، مادی‌، پرورش‌ یابد.


 کودک‌ خردسال‌ را بجز در موارد استثنایی‌، نباید از مادر جدا کرد. جامعه‌ و مقامات‌ اجتماعی‌ موظفند که‌ نسبت‌ به‌ کودکان‌ بدون‌ خانواده‌ و کودکان‌ بی‌بضاعت‌ توجه‌ خاص‌ مبذول‌ دارند.


 کمکهای‌ نقدی‌ دولت‌ و دیگر تسهیلات‌ جهت‌ تأمین‌ و نگهداری‌ فرزندان‌ خانواده‌های‌ پرجمعیت‌ توصیه‌ می‌شود.


 اصل‌ 7


 کودک‌ باید از آموزش‌ رایگان‌ و اجباری‌، حداقل‌ در مدارج‌ ابتدائی‌ بهره‌مند گردد.


 کودک‌ باید از آموزشی‌ بهره‌مند شود که‌ در جهت‌ پیشبرد و ازدیاد فرهنگ‌ عمومی‌ او بوده‌ و چنان‌ سازنده‌ باشد که‌ در شرایط‌ مساوی‌ بتواند استعداد، قضاوت‌ فردی‌، درک‌ مسئولیت‌ اخلاقی‌ و اجتماعی‌ خود را پرورش‌ داده‌ و فردی‌ مفید برای‌ جامعه‌ شود.


 در امر آموزش‌ و رهبری‌ کودک‌ مصالح‌ کودک‌ باید راهنمای‌ مسئولین‌ امر باشد. چنین‌ مسئولیتی‌ در درجه‌ اول‌ بعهده‌ والدین‌ می‌باشد.


 کودک‌ باید از امکانات‌ کامل‌ برای‌ بازی‌ و تفریح‌ با همان‌ اهدافی‌ که‌ در مورد آموزش‌ او آمد برخوردار گردد، جامعه‌ و مقامات‌ اجتماعی‌ باید کوشش‌ نمایند تا امکان‌ استفاده‌ از این‌ حقوق‌ را رایج‌ سازند.


 اصل‌ 8


 کودک‌ باید در هر شرایطی‌ جزو اولین‌ کسانی‌ باشد که‌ از حمایت‌ و تسهیلات‌ بهره‌مند گردد.


 اصل‌ 9


 کودک‌ باید در برابر هر گونه‌ غفلت‌، ظلم‌، شقاوت‌ و استثمار حمایت‌ شود. کودک‌ نباید به‌ هر شکلی‌ وسیله‌ مبادله‌ قرار گیرد. کودک‌ نباید قبل‌ از رسیدن‌ به‌ حداقل‌ سن‌ مناسب‌ به‌ استخدام‌ درآید و نباید به‌ هیچ‌ وجه‌ امکان‌ و یا اجازه‌ استخدام‌ کودک‌ در کارهایی‌ داده‌ شود که‌ به‌ سلامت‌ یا آموزش‌ وی‌ لطمه‌ زده‌ و یا باعث‌ اختلال‌ رشد بدنی‌، فکری‌ و یا اخلاقی‌ وی‌ گردد.


 اصل‌ 10


 کودک‌ باید در مقابل‌ هر گونه‌ اعمال‌ و رفتاری‌ که‌ ترویج‌ تبعیضات‌ نژادی‌، مذهبی‌ و غیره‌ را ممکن‌ سازد، حمایت‌ شود. کودک‌ باید با روحیه‌ای‌ پر تفاهم‌، گذشت‌، معتقد به‌ دوستی‌ بین‌ مردم‌، صلح‌ و برادری‌ جهانی‌ و با آگاهی‌ کامل‌ بر اینکه‌ توانائی‌ و استعداد وی‌ باید وقف‌ خدمت‌ به‌ همنوعانش‌ شود، پرورش‌ یابد.


  توصیه‌ تبلیغات‌ در مورد اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ کودک‌ اجلاسیه‌ عمومی‌


 با توجه‌ به‌ اعلامیه‌ حقوق‌ کودک‌ از والدین‌، مردان‌ و زنان‌ به‌ عنوان‌ افراد بشر و همچنین‌ سازمانهای‌ داوطلب‌، مقامات‌ محلی‌ و دولتها خواستار است‌ که‌ حقوقی‌ را که‌ گفته‌ شد به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و در اجرای‌ آنان‌ اهتمام‌ ورزند:


 1. توصیه‌ می‌کند که‌ دول‌ کشورهای‌ عضو، سازمانهای‌ مربوط‌ تخصصی‌ و سازمانهای‌ غیردولتی‌ صالح‌ تا آنجا که‌ ممکن‌ است‌ در نشر این‌ اعلامیه‌ بکوشند.


 2. تقاضا می‌کند که‌ دبیرکل‌ اعلامیه‌ را بصورت‌ گسترده‌ پخش‌ و توزیع‌ نموده‌ و به‌ این‌ منظور از کلیه‌ امکانات‌ موجود برای‌ انتشار و توزیع‌ متن‌ آن‌ اعلامیه‌ به‌ کلیه‌ زبانهای‌ ممکن‌ اقدام‌ کند.


رضا امیری 

۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

نوروز غم در ایران

آمده دوباره باز نوروز 
 نه در ایران چرا که میکنند جوانان را اعدام هر روز

آمده دوباره فصل بهار 
نه برای جوانان و کودکان کار 

گویند سال نو هست و باید کرد خانه تکانی 
اما نه برای کسی که هست در اعتصاب و زندانی 

زندانی سیاسی کجا دارد بهار 
ز بس که دوستان خود میبیند بر سر دار 

در این آشفته بازار نوروزی 
خبر داری ز اعدامهای هر روزی 

در این سال نو و جدید 
هنوز هم آزادند عاملان اسید

نیست دلخوشی در ایران زمین
بیا و مرگ آزادی را در این سرزمین ببین 

بهار هم خجل است ز آمدن خویش 
ز بس که در زندان هستند بهائی و مسیحی و سنی و درویش 

حاجی فیروز هم مرثیه خوان شده است 
ز بس که نیرنگ و ریا فراوان شده است 

بهار آن زمان بهار است 
که آزادی و شادی در این ملک در جریان است

۱۳۹۳ اسفند ۲۰, چهارشنبه

پایان زندگی دیکتاتور خامنه ای

خامنه ای  که بعد از مرگ خمینی به رهبری رسید  با کمک هاشمی رفسنجانی در دوران اولیه رهبری خود به علت حظور قدرتمند رفسنجانی  کمتر در مسائل سیاسی وارد میشد اما به مرور زمان با حس جاه طلبی وهوش بالا و کمک سپاه پاسداران توانست با قدرت کل کشور را در دست بگیرد و به یک دیکتاتور تمام اعیار تبدیل شود تا جایی که در دادگاه لاهه محکوم و در لیست تروریستی قرار گرفته شد .نقش خامنه ای در انتخابات بعد از 88 بسیار پررنگ تر شد و دشمنی خود را به طور علنی با مردم ایران اعلام و مردم را تهدید کرد و در این راه یعنی  سرکوب مردم از هیچ تلاشی فروگذار نکرد .
او در دوران حکومت خود تا جایی که میتوانست سعی کرد که افراد خانواده اش ناشناخته بمانند اما بعد از جریانات 88 به طور مکرر از دخالتهای فرزند او مجتبی خامنه ای پرده برداری شد .و به دنبال آن از دیگر فرزندان خامنه ای  هم افشاگری های شد که فرزندان خامنه ای چه کسانی هستند و چه میزان ثروت اندوزی از بیت المال انجام داده اند. 
خامنه ای که برای به قدرت رسیدن نیاز به نیروی های مسلح داشت با حمایت از سپاه پاسداران زمینه را برای به قدرت رسیدن این ارگان نظامی در کشور فراهم کرد و باعث آن شد که سپاه پاسداران در همه عرصه ها وارد شود.از جمله اقتصادی با ورود به پرژه های عمرانی و یا نفتی و خیلی امور دیگر زمینه را برای فساد و رانت خواری فراهم کردند. 
در عرصه های سیاسی میبینم خیلی از سرداران سپاه امروزه به عنوان سیاست مدار وارد صحنه شده اند که تاثیر آن هم در نمونه  بارز پرونده هسته ای  ایران است که با مدیریت نالایق و حمایت بی خردانه خامنه ای پرونده ایران را به جایی بردند که به بن بست سیاسی رسیده و مجبور به عقب نشینی  هستند و هزینه ای که طی این سالها به مردم تحمیل کرده اند و کشور را به لبه پرتگاه برده اند .اما خامنه ای که با بیماری سرطان دست پنجه نرم می کند و به پایان عمرش چیزی باقی نمانده است. به طور یقین برای جانشینی خود فکرهایی هم کرده است بیماری خامنه ای برای جمهوری اسلامی یک مسئله سیاسی است او رهبر جمهوری اسلامی است .به طور قطع مرگ خامنه ای جمهوری اسلامی را به یک 
بحران سیاسی  جدی خواهد کشاند .اما کوچکترین آشفتگی و در هم ریختگی در بالا باید برای مردم فرصتی باشد که شرایط را به نفع آزادی رفاه و آسایش خود تعقیر دهند برای مردم ایران نام و چهره خامنه ای همچون خمینی یاد آور زشتیها و جنایات ضد بشری است جمهوری اسلامی با خامنه ای و یا بدون خامنه ای آینده ای ندارد .
کارگران و در کنار آنها مردمی محرومی که در سالها سختترین بی عدالتی ها وفشار ها را متحمل شده اند در تعقیر دادن حاضر پیش از هر کس دیگر ذینفع و دخیل بوده اند .
تعفن دولت مذهبی تمام شئون زندگی اجتماعی را در بر گرفته است این تعفن دارد خود رژیم را نیز خفه میکند .
با مرگ خامنه ای بوی تعفن بیشتر خواهد شد. و مردم ایران نباید دوباره فریب بخورد.

۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه

شعر حقوق بشر

شعر حقوق بشر    

گویی کل ایران را ماتم گرفته.  
شادی رفته جای آن را غم گرفته
حقوق بشر ندارد خریداری. 
گر شدی مدافعش یقیناً بر سر داری
گر بودی دگر اندیش وشاعر و روزنامه نگار 
نباشی در خطشان نصیبت میکنند طناب دار
واژه حقوق بشر پیش اینان بازی است. 
باید که دید آقا از چه  راضی‌ است
اینجا از حقوق اولیه محرومند زنان. 
مبادا که از دیدن مویی به گنه بیفتند اینان
در قاموس اینان هر که گفت حقوق زنان 
 زود دستگیرش کنند حکمش میشود زندان
از اعدام های زیر سن بگویم که میدهند انجام.* 
 یا که زندانیان سیاسی در اعتصاب با آینده شوم و بدفرجام
کارگران هم ندارند حق هیچ اعتراضی.
غیر از این سر کارشان هست با زندان و دادگاه و قاضی
اقلیت های دینی تحت فشار.
که حتی ندارند حق تحصیل و کار
در زندان هم ندارند حقی چنین افرادی. 
 بود حقشان در آنجا هم سلول انفرادی
گر به جرمی کنند تو را در زندان 
 با تو رفتار می شود مثل یک حیوان
چه نقض میشود اشکار و پنهان.
 حقوق بیچاره مهاجران افغان
خوراندند به کودکان افغان.
به جرم نخواندن درس فضولات انسان
حئیتی می آیند برای گزارش یو پی آر.
 چه سود ما که میدانیم کل ایران هست در حصار
بس در ره آزادی دادیم شعار.
 خجل شد خود آزادی ز ین شعار
در امانند ناقضان حقوق بشر 
 این مدافعانشانند دائما در خطر

 سروده رضا امیری

شعر بتاب خورشید بتاب ببار باران ببار

شعر بتاب خورشید بتاب ببار باران ببار 
بتاب خورشید بتاب     *     با برف زمین این ظلم و قصاوت شاید که شود آب 

بتاب خورشید بتاب.     *     که خون شد ز ین همه نامردمیها دل رباب

بتاب خورشید بتاب.      *     در این کویر تشنه شیخ میگردد در پی سراب

بتاب خورشید بتاب.      *        ک ین سرزمین سالهاست ندیده است به خود آفتاب 

بتاب خورشید بتاب.       *      کز این کندن چاه بود بهر اینان نان و ندارد برای ما آب

بتاب خورشید بتاب.        *      که شیخ شهر خورد خون  مردمان مثل آب 

بتاب خورشید بتاب.        *       که سیاهی چنبره زده در ملک خبری نیست ز مهتاب 

بتاب خورشید بتاب.        *        که در این سرزمین بود زندگیها مثل حباب 

بتاب خورشید بتاب.        *        که  به حال این شهر دیار دل خدا هم  گشته کباب



ببار باران ببار.             *        شاید که شسته شود چهرهء این شهر و دیار 

ببار باران ببار.              *         به حال این جوانان سر به دار

ببار باران ببار.               *       که دلم گرفته زین همه گل پژمرده و نزار

ببار باران ببار.               *        که دگر نمانده برگی بر سرو و صنوبر و سپیدار

ببار باران ببار.                *        ک  از کار اینان خدا هم گشته شرمسار 

ببار باران ببار.                *        که خدا هم گریه میکند به حال این سرزمین مثل  ابر بهار 

از کدامین خدا میگویند

شعر از کدامین خدا میگویند

نمیدانم ز کدامین خدا می گویند
راه انسانیت را ز کجا میجویند

خدای اینان بود ظالم 
ورنه چرا اینان را کرده بر ما حاکم 

خدای اینان بود زشت.
حتی گر ما را برد در بهشت

خدای اینان بود نادان.
چرا که میدهد دستور قتل زنان و کودکان 

خدای اینان بود خدای زشتیها 
دروغگوها ، بدی ها، پلشتیها

خدای اینان خدای جهل است 
 چرا که پیش او  دزدان و قاتلان اهل است

خدای اینان بود رند و کلک 
به دستور اوست برای تار مویی زنان را میزنند کتک

خدای اینان بود زشت و پلید 
 میگیرند صورت دختران را با اسید

خدای اینان گوید مخور منوش مباش با زنان.
همان ها را وعده داده در باغ جنان

خدای اینان مشکل دارد با بزرگان 
 سعدی و حافظ و مولانا حتی ابوریحان

خدای اینان خدای جنگ و ستیز
ز ین روست کل ایران شده دین گریز

خدای اینان خدای خفت و خاری ست 
 نمی بیند چه انسانهایی در گریه و زاری ست

خدای اینان خدای آه فغان است. 
در این ملک سالهاست شادی در خفقان است 

خدای اینان خدای سر سختی ست.
این خدا خود عامل بدبختی ست

خدای اینان خدای وحشت و ارعاب  است.
 پیش او هر که ظالم تر او ارباب است 

خدای اینان می دهد حکم ارتداد
 به هر که ندارد بر اینان اعتقاد

خدای اینان بود مایه ننگ.
از چه دارد صبح تا شب با خلق خود جنگ 

خدایا نمیدانم تو خدایی یا اینان خدایند.
خوشا آنان ز آغاز بی خدایند

سروده رضا امیری