۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه

شعر وطن

شعر وطن 

در این ماتم کده نمیبینم به جز فریاد بیصدا 

چه شد آن فریادی که بود برای ایران جان فدا


دلم غمگین است خدایا کن مرا زین غم رها

چه مانده جز غم و اندوه در این ماتم سرا


نگاهم در نگاه حسرت بار کودکان ایران زمین 

شدم شرمنده زین پرسش کجاست جلال و جبروت این سرزمین 


به نسل ما بدهکار است آن نسل پیشین

چرا کردند خاک این سرزمین ویران به اسم دین 


دوباره خواهم ساخت این وطن با خشت جانم 

ز بس خواری لمس کردم با پوست و استخوانم 

سروده رضا امیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر