۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه

از کدامین خدا میگویند

شعر از کدامین خدا میگویند

نمیدانم ز کدامین خدا می گویند
راه انسانیت را ز کجا میجویند

خدای اینان بود ظالم 
ورنه چرا اینان را کرده بر ما حاکم 

خدای اینان بود زشت.
حتی گر ما را برد در بهشت

خدای اینان بود نادان.
چرا که میدهد دستور قتل زنان و کودکان 

خدای اینان بود خدای زشتیها 
دروغگوها ، بدی ها، پلشتیها

خدای اینان خدای جهل است 
 چرا که پیش او  دزدان و قاتلان اهل است

خدای اینان بود رند و کلک 
به دستور اوست برای تار مویی زنان را میزنند کتک

خدای اینان بود زشت و پلید 
 میگیرند صورت دختران را با اسید

خدای اینان گوید مخور منوش مباش با زنان.
همان ها را وعده داده در باغ جنان

خدای اینان مشکل دارد با بزرگان 
 سعدی و حافظ و مولانا حتی ابوریحان

خدای اینان خدای جنگ و ستیز
ز ین روست کل ایران شده دین گریز

خدای اینان خدای خفت و خاری ست 
 نمی بیند چه انسانهایی در گریه و زاری ست

خدای اینان خدای آه فغان است. 
در این ملک سالهاست شادی در خفقان است 

خدای اینان خدای سر سختی ست.
این خدا خود عامل بدبختی ست

خدای اینان خدای وحشت و ارعاب  است.
 پیش او هر که ظالم تر او ارباب است 

خدای اینان می دهد حکم ارتداد
 به هر که ندارد بر اینان اعتقاد

خدای اینان بود مایه ننگ.
از چه دارد صبح تا شب با خلق خود جنگ 

خدایا نمیدانم تو خدایی یا اینان خدایند.
خوشا آنان ز آغاز بی خدایند

سروده رضا امیری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر