۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

مرگ انسانیت



به جرم ناکرده تو را در بند کردند 
به اسم قرآن و دین با تو هر چه خواستن کردند 

برایم این یقین است که هر چه هست 
این اشکال دین است 

در آن لحظه گویی همه بودند انسان پاک 
چونین خود را برای حفظ دین قرآن کرده بودند چاک چاک 

چنان با خشم تو را در هم شکستند 
ز وحشیگری حرمت انسانیت را هم شکستند 

دیروز گلوی ندا با تیغ کین بریدند 
امروز به اسم دین برای فرخنده آتش گزیدند 

گمانم انسانیت دیگر مرده باشد 
چرا که نمیدارد روا چنین، آدمی که ذره ای بویی ز انسانیت برده باشد 

گویند که این دین تو را برد در بهشت برین 
نخواهم هرگز این دین که میکشند انسان را با خشم و کین 
رضا امیری 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر