۱۳۹۴ مهر ۱۹, یکشنبه

پناهندگی، راه حلی منطقی برای بهاییان؟



پناهندگی، راه حلی منطقی برای بهاییان؟/ پویان مکاری
Pooyan-Mokari
پویان مکاری
برای شروع بحث در مورد رفتن بهاییان از ایران، که اغلب با استفاده از حق پناهندگی حاصل می‌شود، باید این نکته را بدانیم که جمعیت بهاییان دو سال پیش از انقلاب بیش از یک میلیون نفر برآورد شده است. است. با توجه به این نکته که در آن زمان (سال ۱۳۵۵) جمعیت ایران در حدود ۳۳ میلیون نفر بوده و این‌که در سال ۱۳۸۵ این رقم به بیش از ۷۰ میلیون نفر رسیده و دوبرابر شده بود، جمعیت بهاییان ایران نیز باید تقریباً دوبرابر شده باشد. با این حال، در آماری که جامعه‌ی جهانی بهایی در سال ۱۳۸۵ منتشر کرد، تعداد بهاییان در ایران حدود ۳۰۰ هزار نفر برآورد شد. متاسفانه حاکمیت ایران هیچ‌گاه اجازه نداده که جمعیت دقیق بهاییان در ایران مشخص شود و همیشه تلاش داشته تعداد آن‌ها را بسیار کم‌تر از واقعیت نشان دهد. اما با همین آمار و ارقام هم شاید بتوان به عمق فاجعه پی برد؛ با گذشت سه دهه از عمر جمهوری اسلامی، نزدیک به یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر ایرانی بهایی، یا خودشان و یا پیش از تولد، والدینشان از ایران مهاجرت کرده‌اند. نکته‌ی دردناک‌تر آن‌که، هنوز هم سیل خروج بهاییان از ایران ادامه دارد. برای درک این مطلب کافی است که در یک روز چهارشنبه، به بخش سفرهای خارجی ایستگاه راه‌آهن تهران رفته و مسافران قطار ترکیه را زیر نظر بگیرید؛ بخش اعظم مسافران این قطار بهاییانی هستند که برای پناهندگی به ترکیه می‌روند.
بهاییانی که از ایران به ترکیه مسافرت می‌کنند تا با مراجعه و مدد دفتر یوان‌اچ‌سی‌آر (UNHCR ) به کشورهای دیگر پناهنده شوند، اصولاً به سه دلیل مشکلات اقتصادی، محرومیت از تحصیل و فشارهای امنیتی از ایران می‌روند.
مشکلات اقتصادی
بخش عمده‌ای از بهاییان به دلیل مشکلات اقتصادی از ایران می‌روند. دلیل اصلی مشکلات اقتصادی بهاییان فشار سیستماتیکی است که جمهوری اسلامی از همان ابتدای حیات خود بر بهاییان وارد کرده است. فشار اقتصادی که با مصادره‌ی اموال بسیاری از بهاییان آغاز شد. محاسبه‌ی املاک و اموال بهاییان که در دهه‌ی شصت از سوی جمهوری اسلامی به بهانه‌های مختلف مصادره شده‌اند سر به فلک می‌گذارد؛ این اموال شامل منازل، اماکن تجاری، زمین‌های کشاورزی و کارخانه‌هایی هستند که یا صاحبان آن‌ها بهایی بوده‌اند و یا متعلق به جامعه‌ی بهاییان ایران بوده‌اند. اموالی که اکنون در اختیار نهادهای مختلف حکومتی است و یا از سوی این نهادها به دیگران فروخته شده‌اند.
دومین مرحله‌ی فشار اقتصادی بر بهاییان با تصفیه و اخراج بهاییان از مراکز اداری و دولتی آغاز شده است. در طول عمر سی و چند ساله‌ی جمهوری اسلامی هیچ فرد بهایی حق نداشته در بخشی از بدنه‌ی دولت استخدام شود و حتی در شرکت‌های همکار با دولت فعالیت کند. دولت نه تنها بزرگ‌ترین مصرف کننده‌ی هزینه‌های مالی در اقتصاد ایران، بلکه بزرگ‌ترین بنگاه مالی و تزریق کننده‌ی هزینه‌ی خانوارهای ایرانی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بوده است. اما همین دولت، تمام کانال‌ها را که می‌توانسته به بهاییان سود مالی یا اقتصادی برساند مسدود کرده است. در کنار این وضعیت محرومیت بهاییان از فعالیت در برخی از اصناف پردرآمد هم بر مشکلات اقتصادی بهاییان افزوده است. به عنوان مثال یک فرد بهایی حق ندارد در مشاغل مربوط به مواد غذایی فعالیت کند. همین مسئله، بهاییان را به صورت خودکار به سمت مشاغل کم‌ درآمد سوق می‌دهد. مشاغلی که نه تنها درآمد زیادی ندارند بلکه بهاییان را از روابط اجتماعی که بتواند آن‌ها را در بهبود وضعیت مالی‌شان یاری دهد، محروم می‌کند.(۱)
اما این پایان کار نیست؛ در همین مشاغل کم‌درآمد نیز همواره بهاییان به بهانه‌های مختلف مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. بسته شدن گسترده‌ی مغازه‌های بهاییان در شهرهای سمنان، همدان، بندرعباس، رفسنجان و ساری از سوی اداره‌ی اماکن و یا نهادهای دیگر دولتی، در سه سال اول دولت حسن روحانی، تنها نمونه‌های کوچکی از این دست فشارها هستند. با تمام این اوصاف، منطقی‌ترین راه برای بهاییان، خروج از ایران و تلاش برای زندگی در کشوری است که به یکی از اولین حقوق انسانی آن‌ها، یعنی حق اشتغال احترام گذاشته شود.
محرومیت از تحصیل
از سال ۱۳۵۹ و با شروع انقلاب فرهنگی، بهاییان از تحصیل در دانشگاه‌های ایران محروم شدند. این محرومیت در سال‌های بعد و در دولت‌های مختلف به بهانه‌های مختلف و به طرق گوناگون دنبال شده است‌. بسیاری از جوانان بهایی و خانواده‌های آنان به همین دلیل سعی می‌کنند شانس خود را در کشورهای دیگر آزمایش کنند. در سی و چند سال گذشته، تنها راه مطمئن برای تحصیل جوانان بهایی، رفتن به کشورهای دیگر بوده است. (۲)
 مسائل امنیتی
کم‌تر فرد ایرانی از برخوردهای امنیتی صورت گرفته نسبت به بهاییان از ابتدای انقلاب تاکنون بی‌‌خبر است. بازداشت‌های گسترده‌ی بهاییان، تفتیش منازل، زندان‌های طولانی مدت و حتی اعدام در دهه‌ی ۶۰ برای بهاییان امری عادی محسوب می‌شد و هنوز بسیاری از بهاییانی که آن‌روزها را به خاطر دارند با ترسِ تکرار آن‌ روزها زندگی می‌کنند. تا جایی که ده‌ها و نزدیک به ۲۰۰ بهایی در دوران جمهوری اسلامی اعدام شدند و کم‌تر خانواده‌ی بهایی یافت می‌شود که در آن یک فرد محبوس یا حبس کشیده وجود نداشته باشد. البته سال‌هاست که دیگر بهاییان اعدام نمی‌شوند، اما هنوز بسیاری از بهاییان، به علت بهایی بودن، در زندان به سر  می‌برند. به عنوان مثال در بهار سال ۹۳، تعداد بهاییان زندانی در ایران ۱۱۷ نفر بوده است و تنها در بازه‌ی زمانی ۵ ماه، از بهمن ۹۳ تا اردیبهشت ۹۴، یازده شهروند بهایی در شهر یزد به حکم دادگاه انقلاب راهی زندان شدند.
در کنار این موارد، فشار تبلیغاتی حاکمیت در تلویزیون، روزنامه و مدارس بر خانواده‌های بهایی و فرزندانشان ادامه دارد و در یک سال گذشته در بسیاری از شهرهای ایران، بهاییان حتی برای به خاک سپردن اموات خود نیز با مشکلات زیادی از سوی نهادهای امنیتی مواجه بوده‌اند.
با این اوصاف می‌توان با اطمینان گفت که دلیل اصلی رفتن بهاییان از ایران، تبعیض سیستماتیک و فشار حساب ‌شده از سوی حکومت است که به سه شکل مورد اشاره نمایان می‌شوند.
اما با وجود سهم اصلی حاکمیت در این مسئله، مسائل اجتماعی نیز بی‌تاثیر نیستند. ترس و اکراه بسیاری از ایرانیان از داشتن ارتباط با بهاییان و داشتن دید غیرخودی به بهاییان همواره باعث تشدید فشار روانی بر روی بهاییان بوده است. از سوی دیگر به نظر می‌رسد اگر تبلیغات منفی حاکمیت در زمینه‌ی بهاییان، خریداری نداشته باشد، حاکمیت در اعمال فشار محدودتر می‌شود.
با وجود آن‌که بسیاری از فعالین مدنی عنوان می‌کنند که دید مردم ایران نسبت به بهاییان در طی سی سال گذشته تغییر اساسی داشته، اما به نظر می‌رسد این تغییر در دید قشر متوسط شهرنشین روی داده و هنوز طبقه‌ی پایین دست جامعه دید منفی خود را نسبت به بهاییان حفظ کرده‌ است.
پس از پناهندگی
همان طور که گفته شد پس از انقلاب ایران، موج خروج بهاییان از ایران آغاز شد. در سال‌های آغازین انقلاب به علت محرومیت بهاییان از داشتن پاسپورت، تعداد زیادی از بهاییان از راه‌های غیرقانونی از مرز گذشته و خود را به پاکستان می‌رساندند. به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی در دهه‌ی اول عمر خود تلاش داشته تا ایران برای بهاییان به زندانی بزرگ تبدیل شود. اما پس از آن تغییری آشکار در سیاست حاکمیت پدید می‌آید و نه تنها محرومیت بهاییان از داشتن گذرنامه برداشته می‌شود بلکه به طرق مختلف بهاییان تشویق می‌شوند که از ایران خارج شوند و به کشورهای دیگر پناهنده شوند. حتی در مواردی، برای جوانان بهایی که به علت مشکل سربازی نمی‌توانستند گذرنامه داشته باشند، پاسپورت یک‎بار مصرف صادر شده است.
از سوی دیگر به علت تلاش‌های مستمر جامعه‌ی جهانی بهایی در نشان دادن تبعیض سیستماتیک موجود در ایران علیه بهاییان، دفتر یوان‌اچ‌سی‌آر در ترکیه، نرمش بیش‌تری در مورد بهاییان از خود نشان می‌دهد. هم‌چنین کشورهای ثالث یا مقصد پناهندگان نیز با دستی باز از بهاییان استقبال می‌کنند. این مسئله باعث شده که مدت اقامت بهاییان در ترکیه برای رسیدن به کشور مقصد از دیگر پناهندگان سیاسی و اجتماعی کوتاه‌تر باشد. به عنوان مثال، تا قبل از شروع موج اخیر پناه‌جویان از سوریه و دیگر کشورهای خاورمیانه، مدت اقامت پناهندگان بهایی در ترکیه برای رسیدن به کشوری چون ایالات متحده‌ی امریکا، بین یک سال تا یک سال و نیم بود؛ زمانی که برای پناهندگان سیاسی معمولاً بسیار طولانی‌تر و بین سه سال و نیم تا ۴ سال است.
هم‌چنین به علت جمعیت بالای بهاییان ایرانی و تشکیلات بهایی در ترکیه، بهاییان تا حدودی از حمایت یک‌دیگر برخوردار می‌شوند. مسئله‌ای که برای تحمل فشار اقتصادی و روانی موجود در ترکیه، بسیار تاثیرگذار و مفید است.
اما شرایط بهتر پناهندگان بهایی نسبت به دیگر پناهندگان نباید باعث این برداشت اشتباه شود که بهاییان راه ساده‌ای برای پناهندگی به کشورهای دیگر دارند. آن‌ها هم‌چنان با بسیاری از مشکلاتی که به همان دلیل مجبور به ترک ایران شدند، دست به گریبان‌اند. هزینه‌ی اقامت در ترکیه آن هم حداقل به مدت یک سال و نیم، هزینه‌ای کمرشکن است. از سوی دیگر اگرچه به تازگی حق کار در ترکیه برای پناهندگان به رسمیت شناخته شده است اما بسیاری از پناهندگان بهایی به دلایل متعدد، هم‌چون سایر پناهندگان، نمی‌توانند از این حق استفاده کنند و به همین دلیل باید از سرمایه‌ی زندگی خود برای مدت اقامت در ترکیه هزینه کنند، که این مسئله وضعیت اقتصادی آن‌ها را از گذشته ضعیف‌تر می‌کند. از سوی دیگر کشور مقصد نیز نقش تعیین کننده‌ای در وضعیت اقتصادی آن‌ها خواهد داشت که قطعاً بحران اقتصادی جهانی، عدم پرداخت مقرری -و یا دستکم مقرری مناسب- به پناهندگان و بیکاری باعث می‌شود آ‌ن‌ها برای رسیدن به وضعیت مناسب اقتصادی راه درازی در پیش داشته باشند.
در مورد معضل محرومیت از تحصیل نیز جوانان بهایی که به این علت از ایران خارج می‌شوند در دوران اقامت در ترکیه باز هم از ادامه‌ی تحصیل محروم هستند، آن‌ها در این مدت نمی‌توانند به صورت رسمی تحصیل کنند. از سوی دیگر چون شهرهای تعیین شده برای پناهندگان شهرهایی با امکانات پایین هستند، مراکز مناسب تحصیلی نیز در این شهرها یافت نمی‌شوند. با رسیدن این پناهندگان به کشور مقصد نیز مسائل فراوانی چون مدرک تحصیلی، یادگیری زبان و موارد دیگر باعث می‌شوند که این جوانان چندین سال از جوانان هم سن و سال خود در تحصیل عقب بمانند.
در این‌جا این سوال مطرح است که چرا باید در ایران، فشار بر یک اقلیت مذهبی آن‌قدر بالا برود که ایشان در طول سه دهه، با ناامید شدن از حاکمیت و شهروندان ایرانی، راه‌کارهای زیادی را برای خروج از کشور مهیا کنند؟
از سوی دیگر، چرا گروه‌های مختلف سیاسی و مدنی در ایران، با بی‌توجهی به مسائل بهاییان، به فشار روانی اعمال شده بر آن‌ها دامن بزنند؟ و چرا با وجود تلاش مستمر فعالین مدنی بهایی، هنوز گروه‌های سیاسی و مدنی، راه‌کار مشخصی برای حل معضل بهاییان ندارند؟
پانوشت‌ها:
۱- قطعا مانند بسیاری دیگر از جوامع، بهاییانی پیدا می‌شوند که با وجود فشار و تبعیض مضاعف توانسته‌اند به موفقیت مالی دست‌ یابند. اما وجود افراد استثنا دلیلی بر رد تبعیض اقتصادی موجود علیه بهاییان نیست.
۲- از سال ۱۳۶۶، جامعه‌ی بهاییان ایران اقدام به راه‌اندازی، دانشگاه بهاییان کرد. با وجود موفقیت این دانشگاه، آموزش جوانان بهایی در مقطع دانشگاهی، این دانشگاه هیچ‌گاه نتوانست درمانی برای معضل محرومیت از تحصیل بهاییان باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر